از  چذابه  قدم  قدم  تا  کربلا

و اینجا (چذابه) که نه (جذّابه) است...

در شعر و یا ضرب المثلی گفته اند و آورده اند که :

" شنیدن کی بود مانند دیدن "

و اما  هنگامی که در مرز  چذابه حضور پیدا می کنی  و می شوی خادم الحسین (ع) و در خدمت زوار الحسین (ع) ناخود آگاه می گویی :

" نوشتن کی بود مانند دیدن "

و شما بیننده و خواننده گرامی و ارجمند هم ممکن است بگویی :

و " خواندن کی بود مانند دیدن "

به هر حال و به هر دلیل مراسم اربعین ، رنگ و رخساره ای متمایز دارد آری این روز ها لنز دوربین ها معمولا به سمت خیل عشاق حسین(ع) است و خواستم خاکی بودن خدام الحسین(ع) را به تصویر بکشم...

اینجا همه خادمند ، فقط نوعش متفاوت است . جوانی برومند طبقی خرما روی سرش در آفتاب سوزان روز و یا سرمای استخوان سوز شبهای چذابه درخواست می کند که از او خرما به تبرک برگیرند ، دیگری با درچه سرهنگی و یا  فقط یک پا ، کفش واکس می زند و گوشه ای دیگر عزیزی پای خسته زائری را ماساژ می دهد و آن یکی ساعتهاست که خوابی به چشم ندیده و طعام عاشقان را مهیا می کند...

 

اینجا جاذبه اش خیلی قوی است...

اینجا از تو اندک حرکتی نیاز است و حسین در جا برکتش را می دهد  و آن هم چند برابر و بدون هیچ منتی .

اینجا اگر عاشق باشی ، نمی توانی جلو گریه هایت را بگیری و!!...

 مثل خیلی ها که قلبشان اندکی تکان خورد و هوای چشمشان ابری شد و حسین خریدار باران دلشان شد...آه...

به هر حال فرصت و توفیقی نصیب شد خادم زوار الحسین(ع) باشیم و بر این توفیق شاکر .

 

منبع : چمدان آبی(محمدحسین درچین)

انعکاس در سایت : دز ان ان و انصار حزب الله