* به بهانه درگذشت همسر سردار شهید لطفعلی لطفی خلف (شیرمرد دزفولی و مدافع جسر نادری) *
* به بهانه درگذشت همسر سردار شهید لطفعلی لطفی خلف
(شیرمرد دزفولی و مدافع جسر نادری) *
ایامی چند قبل از آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ایران نیروههای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول در نوار مرزی شاهد حرکات مشکوک ارتش بعث عراق می شود بر اساس اسناد موجود برادران غلامعلی رشید - احمد سوداگر - عبدالمحمد رئوفی نژاد – عبدالکریم پورمقامی – علیمحمد رشید الماسی – حمید پورسوزنی - علی صولتی و دیگر نیروهای سپاه دزفول جهت حفظ مرزها به منطقه دشت عباس می روند ولی صدام و بعثیون عراقی تصمیم خود را گرفته اند در تاریخ 31 شهریور 1359 ارتش بعث عراق به حریم ایران اسلامی هجوم می آورد مسیر را خالی از نیرو می بیند از سه راهی قهوه خانه گذشته و حتی تعدادی از نیروهایش که ظاهرا مسیر را گم کرده اند خود را به پل کرخه یا جسر نادری می رسانند ولی غافل از اینکه شیران دلان جان برکف سپاه دزفول منتظرند تا دمار از روزگارشان درآورند، آنان همانجا زمین گیر می شوند و حسرت رسیدن به دزفول را به دل آنان می گذارند.
بر اساس اسناد موجود لطفعلی لطفی خلف بعنوان مسئول تدارکات و راننده ای ماهر منطقه را زیر نظر دارد
سردار شهید حاج احمد سوداگر در خاطراتش آورده است:
( روز ۲۴ مهر سال ۱۳۵۹ بود. به خاطر تجربهاي که از منطقه کوشک داشتم، يک قبضه ۱۰۶ را در نقطهاي قرار دادم که هم برای سرکوب باشد و هم کنار تانک و نفربرهاي عراقيها قرار گيرد. دو نفر عراقي براي ديدهباني و هدايت توپخانه جلو آمده بودند. يکي از آنها ديدهبان بود که خيلي جلو آمده بود و گلولهها را به طرف تانکهاي ما هدايت ميکرد ابتدا ديدهبان را زديم. من هم دستم را محکم بر روي ماشه ۱۰۶ کوبيدم. با ناباوري تمام ديدم عمل نميکند. متوجه شدم که قبضه روي ضامن قرار دارد، چند لحظه گذشت. خواستم آن را از ضامن خارج کنم که انفجار مهيبي مقابل من رخ داد، ديگر چيزي نفهميدم. تا به خود آمدم. ديدم از قبضه ۱۰۶ خبري نيست. خواستم به لطفي خلف بگويم که ماشين را هر چه سريعتر به موضع ببرد. ديدم پيشانياش شکاف برداشته و تمام وجودش غرق خون است. دقت کردم دیدم گلوله به پيشاني او اصابت کرده و شهيد شده است. در ادامه مسير، گلوله به وسط قبضه برخورد کرده، قبضه ۱۰۶ را به دو قطعه تقسيم کرده و همزمان گلولههاي ديگر را نيز منفجر کرده بود. خودم را به لطفعلی رساندم. پيکر مطهرش را از ماشين درآوردم و روي لبه چاله که کمي بلند بود، گذاشتم. نصف بدن او بالا قرار داشت و نصف ديگرش آويزان بود.)
و اما در کنار این سردار دلیر اسلام که اولین مداح شهید دزفول هم بود همسری شیردل وجود داشت که زینب وار و صبورانه زندگی کرد و مزد زحمات دنیاییش، تشیع بی نظیر آن مرحومه در شهیدآباد دزفول بود.
محمدحسین درچین
مدیر وبلاگ در کنار آیت الله قاضی دزفولی