اولین مداحی سال 1352

اولین مداحی سال 1352

(سال 1350 خورشیدی) هنوز ده سالم نشده بودکه علاقه به شرکت در جلسات قرآن در وجودم هویدا شد، پدرم با یکی دو نفر صحبت کرد و گفت دوستی دارم در مسجد جامع به نام (ملا محمدعلی بنگلی) مسئول جلسه قرائت قرآن آنجاست، خیاط هم است و مغازه اش پشت مسجد جامع.

 آدم خوبیست اهل وعظ و خطابه و ملبس به لباس روحانیت هم هست باهاش صحبت می کنم .

یکی دو روز بعد پدر گفت: که با ملا بنگلی صحبت کردم که شما را با ایشان آشنا کنم شب همان روز پدرم مرا به مسجد جامع دزفول برد و به ملا گفت: پسرم تحویل شما بعد از جلسه بفرستش بیاد منزل، ایشان مرا به اطاق قرائتخانه مسجد راهنمایی کرد.

نام جلسه، مکتبخانه حضرت ولی عصر(عج)بود و مکانش در اطاقی در ضلع شمالی مسجد، وارد جلسه شدم پیرمرد بزرگواری به نام (ملاحسن فرهی)که کشاورز هم بود مسئول قرائت قرآن بود و اعضای جلسه هم هر کدامشان در جلوشان رحلی بود و روی آن قرآنی.

 آنشب برای اولین بار در جلسه قرآن کامم به کلام الهی گشوده شد و چند آیه تلاوت کردم.

تا مدتی در آن جلسه مسجد جامع بودم که بعلت فاصله دور تا منزل خیابان شریعتی(نادر)جنب دبیرستان کوثر(ایراندخت) به راهنمایی دوستان وارد جلسه قرائت قرآن مسجد باغبانان(کوچه شهربانی)بین خیابان طالقانی(خیابان 3 سیروس) و خیابان شریعتی(سیمتری=رُمنیده)شدم .

در مسجد باغبانان آیت الله شیخ محمد بیگدلی اقامه نماز می کرد و جلسه خوب و فعالی داشت بعضی وقتها حضرت آیت الله هم در آن شرکت می کرد اعضای آن جلسه تا آنجا که فکرم قد می کشد عبارت بودند از:

 برادران سخاوت،برادران دانش،برادران پورعابد، برادران داریوند نژاد(سخاوت)،برادران کیانی،برادران یبگدلی فرزندان امام جماعت ،برادران چاقوساز عسکری،برادران زاهدیان و ...

و اما گذشت تا اینکه شب میلاد امام حسین(ع) قرار بود مراسم جشن با شکوهی در مسجد برگزار شود (10/6/1352 خورشیدی)مقدمات فراهم شد و من که در آن موقع فقط یازده ساله بودم با توجه به صدایی که داشتم قرار شد که اجرای مداحی با من باشد من هم کتابی پیدا کرده و اشعاری را در توصیف امام حسین(ع)پیدا کردم که شاعرش آقای ژولیده خراسانی بود .

بالاخره برای اولین بار پشت تریبون و کنار منبر ایستاده و اشعار زیر را همراه با شور و شوق و شعف شرکت کنندگان خواندم و مورد تشویق امام جماعت و اعضای جلسه و مردم قرار گرفتم.

در توصیف حضرت سیدالشهدا(ع)

خوشا عشق و خوشا عاشق خوشا کالای دکانش

خوشا درد و خوشا رنج و خوشا دارو و درمانش

به من حق کرده ارزانی ز رحمت یار جانانی

که احیا کرد جان عالمی با دادن جانش

بود شمس و قمر ، روشن ز نور چهره بی چونش

بود چرخ فلک گردان به مهر چهره رخسارش

بود جارو کش کویش دو صد حور و دو صد غلمان

بود جن و بشر ، عبد و ملک از شوق دربانش

بود جبریل و میکائیل ، از جان دانش آموزش

بود نوح خلیل الله شاگرد دبستانش

بود منظور من شاهی که شاهان جهان یکسر

بگیرند از پی درمان درد خویش دامانش

بود نام نکوی او حسین سالار جانبازان

که از جانبازی وی گشت عالم مات و حیرانش

دو شب بعد از آن هم در وصف امام سجاد (ع) این اشعار خوانده شد.(12/6/1352)

در توصیف حضرت سجاد(ع)

من یکی از خادمین خسرو دنیا و دینم

کمترین خدمتگذار پیشوای مسلمینم

من نیم شاعر ولی شادم که از الطاف ایزد

چاکر و عبد و غلام آل پاک طاهرینم

او بود فرزند دلبند حسین آن شاه بطحا

حضرت سجاد یعنی رحمه للعالمینم

یک شبی در عالم رؤیا بدیدم روی ماهش

گفتمش بر گو که باشی ؟ گفت: زین العابدینم

من عزیز مصطفایم ، نور چشم مرتضایم

در عبادت عابدین و در سیادت ساجدینم

یادگار مرتضایم ، نور چشم مصطفایم

حافظ دین خدا و حاکم روی زمینم

من علی بن الحسینم ، شیر حق را نور عینم

مجری احکام قرآن شهریار راستینم

یاور ژولیده گانم ، حاکم کون و مکانم

فارغ التحصیل دانشگاه شاهنشاه دینم

و سال بعد از آن هم (3/6/1353)در شب میلاد حضرت سیدالشهدا(ع) به پیشنهاد استاد بزرگوارم جناب آقای حاج عبدالرحیم سعید فر مسئول جلسه محمدی شهرستان دزفول اشعاری را به همین مناسبت در مسجد مرشدبکان(اباذر)قرائت کردم.

********************

در توصیف حضرت امام حسین(ع)

همه جا نور حسین بن علی تابان است

تا ابد نهضت او زنده و جاویدان است

این بر افراشته پرچم ز پی عرض ادب

هدیه ی انجمن محمدی تابان است

*****

بوستان مصطفی امروز غرق زیور است

در حریم کبریا شور و نشاط دیگر است

روز میلاد همایون حسین بن علیست

آنکه در مردانگی بر رادمردان سرور است

کعبه ی صاحبدلان جز آستان دوست نیست

قبله گاه عاشق دلداده کوی دلبر است

وارث تاج ولایت شمع بزم مصطفی

میوه ی بستان زهرا ، نور چشم حیدر است

آنکه مامش فاطمه ، جدش رسول مصطفاست

وانکه بابش مرتضی ، ساقی آب کوثر است

در سرای آفرینش کرد خورشیدی طلوع

کز جمالش جلوه گر نور خدای اکبر است

کشتی رحمت که دارد ناخدایی چون حسین

غرق طوفان بلا را سوی ساحل رهبر است

روز محشر بر ندارم دست از دامان او

کو پناه بی پناهان در قیام محشر است

تا ابد ای خاک ایران با فلک کن همسری

زانکه با فرزند زهرا شهربانو همسر است

غم مخور ای ملت ایران که چون لطف خدا

سایه ی او تا قیامت بر سر این کشور است

*********************

شعری برای امام زمان(عج)

کرده کرم خالق کون و مکان

بر همه خلق ز پیر و جوان

 مولدِ مسعودِ امام زمان

باد مبارک به همه شیعیان

باد مبارک به همه شیعیان

*****

خیلِ مَلَک آمده از آسمان

تا که زند بوسه به پایش عیان

کورِ شود چشم همه دشمنان

باد مبارک به همه شیعیان

باد مبارک به همه شیعیان

اجرا : مسجد صنیعی(سلمان فارسی)     1353/6/1   

************ 

میلاد مهدی موعود(عج)

امروز که میلاد شهنشاه جهان است

شادی همه جا ظاهر و اندوه نهان است

*****

امشب از برج شرف تابان مَهی سر می زند

کز فروغش طعنه بر مِهر و منّور می زند

کیست این مَه کز شرف هر صبح خورشید فلک

از پی اجرای امرش سر زِ خاور می زند

مهدی موعود هم نام نبی کامشب زِ لطف

همچو خورشیدی زِ بیت عسکری سر می زند

چون بود میلاد مسعود امام عصر ما

 هر که را بینی زِ شادی کف بکف بر می زند

آمد آن مولد که چون جدّ نکو نامش علی

یک تنه خود را به دریاهای لشکر می زند

شامگاهان ناله ها دارد به محراب دعا

روزها تیغ از پی حق ، همچو حیدر می زند

آمد آن سرور که چون جدّش حسین بن علی

تیغ در راه بقای دین داور می زند

همچو ابراهیم ویران می کند بتخانه را

تیشه بر فرق بت و بت خواه و بتگر می زند

آمد آن مولا که با دست عدالت ساز خویش

آتش اندر خِرمن ظلم ستمگر می زند

می شود مانع زِ منبر رفتن بی دانشان

حرف حق را بهر مردم ، خود به منبر می زند

می شود دَر دولتش رسوا و خوار اندر جهان

آنکه بر اسلامیان از پشت خنجر می زند

"سرویا "بشنید هر کس شعر امروز تو را

شادمان گشتند زِ شادی کف بکف بر می زند

سراینده : سروری

اجرا : قاسمیه پشت مسجد جامع  1353/6/14

************

میلاد حضرت صاحب الزمان(عج)

خسته گان عشق را  ایام درمان خواهد آمد  
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از کردگار خویشتن امیدوارم    
که شفا بخش دل امیدواران خواهد آمد

باغبانا سختی دی ماه سی روز است و آخر

نو بهار و نغمه ی مرغ خوش الحان خواهد آمد
         بلبل شوریده دل را از خزان برگو ننالد         
باغ و صحرا سبز و این دنیا گلستان خواهد آمد
بوی پیراهن رسید و زین بشارت گشت معلوم   
یوسف گمگشته سوی پیر کنعان خواهد آمد
دردمندان مستمندان بی پناهان را بگوئید    
مصلح عالم پناه بی پناهان خواهد  آمد
سخت آمد طول غیبت بر تو می دانم مخور غم 
موقع افشای این اسرار پنهان خواهد آمد
تلخی هجران شود شیرین بروز وصل جانان  
صبح صادق از پی شام غریبان خواهد آمد
کاخ های ظلم ویران می شود بر فرق ظالم  
مهدی موعود غمخوار ضعیفان خواهد آمد
نیست شک از عمر این دنیا اگر یک روز ماند 
ذات قائم حجت خلاق برگو خواهد آمد
صبر کن یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته   
مهدیت با شیشه ی دارو و درمان خواهد آمد
آن قدر آخر منال از ضربت بازو و پهلو        
مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
محسنا از ضربت مسمار گر مقتول گشتی   
عن قریبا داد خواه بی گناهان خواهد آمد
اصغرا از ضربت زخم گلو دل را مسوزان       
عاقبت مرحم گذار زخم پیکان خواهد آمد
گفت با زینب رقیه یک شبی در شام ویران    
عمه بابم کی به سر وقت یتیمان خواهد آمد
کودکان شام هر یک با پدرها سوی منزل
باب من کی بهر دلداری طفلان خواهد آمد

شاعر: هاشمی خراسانی(پیکان)

اجرا : فاطمیه(حسینیه بنی فاطمه) دزفول  1353/6/14      

منبع: وبلاگ ( چمدان آبی )محمدحسین دُرچین

 

 

سلمانی نیمه کاره هنگام موشکباران

سلمانی نیمه کاره هنگام موشکباران

اصلاح سر و رسیدن به وضع ظاهر در دوران جنگ و دفاع مقدس هم خود داستانی مخصوص به خودش دارد که شنیدنیست.

 صبح آن روز به یاد ماندنی و در بحبوحه جنگ تحمیلی تصمیم گرفتم به آرایشگاه یا همان سلمانی خودمان بروم از خانه بیرون آمده و به خیابان دکتر شریعتی یا همان سی متری نبش کوچه شهربانی قدیم دزفول رسیدم آنجا آرایشگاهی بود به نام ستاره که هنوز هم الحمدلله موجود است صاحب آرایشگاه ستاره جناب آقای محمدحسین کلندی از دوستان بسیجی ما بود در پایگاه مقاومت بسیج مسجد حضرت امیرالمؤمنین(ع) که حتی زیر بمباران شدید دشمن از شهر خارج نمی شد وارد آرایشگاه شدم دیدم دو نفر سر نوبت هستند من هم کاری نداشتم آنجا روبروی درب مغازه نشستم و شروع کردم به مطالعه مجلات و روزنامه ها بالاخره خودم را یک طوری مشغول می کردم از آن طرف صدای رادیو هم شنیده می شد، آقای کلندی و یکی از مشتریان که روی صندلی نشسته بود به آن گوش می دادند تا اینکه نوبت به من رسید آقای کلندی گفت: مشهدی محمدحسین بفرما نوبت شماست من هم روزنامه را کناری گذاشتم و از سر صندلی بلند شدم و رفتم و نشستم سر صندلی مخصوص آرایشگاه(سلمانی). آقای کلندی هم یکی از آن روپوش های سفیدش را از داخل کمد پایینی در آورد و به روی سینه ام انداخت و نخ آن را از پشت گردنم محکم بست و شروع کرد با شانه و منگنه(ماشین اصلاح) به کوتاه کردن موهای بنده من در حالی که به آینه جلو نگاه می کردم یک نگاهی هم به آینه های اطراف یک طرف هم که رو به خیابان بود  ویترین شیشه ای بزرگی داشت  خلاصه همه جای مغازه شیشه بود و شیشه ، به آینه روبرو نگاهی کردم دیدم که یواش یواش موهای ژولیده ام دارند قشنگ می شوند که ناگهان همه چیزها به هم ریخت صدای مهیب و وحشناک موشک 12 متری بود که در و دیوار را می لرزاند همه جا تیره و تار شده بود چشم چشم را نمی دید همه آینه ها شکست و ویترین شیشه ای هم همه اش فرو ریخته بود من از سر صندلیم بلند شدم نمی دانستم با این سر نیمه اصلاح شده کجا بروم آقای کلندی هم مرتب و بدون فاصله صدا می زد درچین ، درچین کجایی.  من فهمیدم که هر دو نفرمان سالم هستیم چون قبلاً از دوستان شنیده و فهمیده بودم که اگر صدای موشک را شنیدیم علامت اینست که زنده ایم و به عبارتی نمرده ایم بالاخره نمی دانم چطور شد که با همان رو پوش سفید رنگ از داخل ویترین شکسته مغازه بیرون رفتم آره رفتم بطرف کوچه جنب  مغازه(کوچه شهربانی)، صدای موشکها هم دیگر قطع شده بود دوباره به آرایشگاه آمدم و دیدم هیچ خبری از آقای کلندی نیست روپوش سفید را که دیگر خیلی خاکی شده بود به داخل مغازه انداختم و در آن وضعیت که کسی حواسش به کسی  دیگر نبود سریع  به منزل آمدم  هر کس مرا می دید. هم می خندید و هم خدا را شکر می گفت. شکر می گفت که سالمم و از طرفی به سر نیمه تراشیده  ام می خندید اینطور شد که من در تابستان سوزان و داغ دزفول کلاهی به سر گذاشتم و شدم پاسخگوی این و آن که چرا در این هوای گرم کلاه به سر گذاشته ای. خلاصه حدود دو ماه ، نه از آقای کلندی خبری بود و نه از دیگر همکارانش . تا اینکه شهر یواش یواش به حالت اولیه باز گشت و سر نیمه کاره بنده هم  سر و سامانی گرفت و به حالت اولیه باز گشت و اصلاح درست و حسابی شد بله این هم یکی از مشکلات دوران جنگ که الحمدلله با تلاش و ایثار رزمندگان اسلام و فداکاری امت حزب الله به پیروزی نهایی رسید.

منبع: وبلاگ(چمدان آبی)               راوی : محمدحسین دُرچین

همیار ختم صلوات در نظرات نوشت :

از اینکه جناب آقای کلندی از مردان بسیجی دیروز ؛ در جلسات ختم صلوات ؛ همواره همراه و همدل صلوات گویان هستند ؛ مفتخریم . 
علیرغم تمام مشکلات این دلاور ؛ بویژه تلاقی ساعات کاری ایشان با زمان برگزاری جلسه ختم صلوات ؛ اما همیشه هر طور شده ؛ سه شنبه شبها خودش را به جلسه می رساند . حتّی شده پنج دقیقه آخر .
و من همیشه به ایشان می گویم : آمدن شما به این محفل خیلی ارزشمندتر است . چون شما یکراست و بلادرنگ از محل کار و کسب تان می آئید ؛ و از خانواده و استراحت تان می زنید . 
خداوند به حاج محمدحسین سلمانی ؛ و حاج محمدحسین چمدان آبی ؛ بیش از پیش توفیق و سربلندی مرحمت بفرماید .

  انعکاس در سایت : مجد دز - دز کارون و deznn                                        

  

یا فاطمه الزهرا(س)

یا فاطمه الزهرا(س)

1- سرفصل كتاب آفرينش زهراست                        روح ادب و كمال بينش  زهراست

    روزي كه گشايند در باغ بهشت                        مسئول گزينش و پذيرش زهراست

2– هر چه باشد من نمک پرورده ام                     دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

    حج من بی فاطمه بی حاصل است                     فاطمه حلّال صدها مشکل است

3- تا ابد این نکته را انشاء کنید                                       پای این طومار را امضاء کنید

    هر کجا ماندید در کلّ امور                                        رو به سوی حضرت زهراء کنید

4- در دو عالم جلال ما زهراست                                        رمز تغییر حال ما زهراست

    عید با فاطمیه می آید                                                ذکر تحویل سال ما زهراست

5- این عید به نور دخت احمد زیباست                       روزی تمام سال من با زهراست

    از برکت نام مادرم می گویم                          سالی که نکوست از بهارش پیداست

6- از فاطمه اکتفا به نامش نکنید                                نشناخته توصیف مقامش نکنید

   هر کس که در او محبت زهرا نیست                        علامه اگر هست سلامش نکنید

7- هر دختري كه امّ امامت نمي شود                           يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
    در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است     اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
8- زهرا که عنایتش به هر جا برسد                               باشد که به فریاد دل ما برسد
    یارب سببی ساز که در روز حساب                        پرونده ی ما به دست زهرا برسد
9- عصمتِ داوری نبود اگر نبود فاطمه                     جنت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه

    هيچ پيمبری نبود اگر نبود فاطمه                        احمد و حيدری نبود اگر نبود فاطمه

  10- محبوبه حق در دو جهان فاطمه است            در قلب محبِ او کجا واهمه است؟

         آندم که قدم نهد بسوی محشر                لطف و کرمش شامل حال همه است

 

منبع : وبلاگ چمدان آبی

از گلدسته جامع تا دسته گل نجفیه

از گلدسته جامع تا دسته گل نجفیه

شب بود، مردم شهر خسته از کار روزانه سر بر بالش استراحت گذاشته بودند ، شهر بخاطر وضعیت جنگی در خاموشی مطلق بسر می برد هیچ  لامپ و چراغی هم روشن نبود حتی اگر ماشین و یا موتوری چراغش را اتفاقی روشن می کرد هر کس او را می دید با صدای بلند به او می گفت : خاموش!!خاموش!!!

مردم می گفتند : اگر هواپیماهای عراقی حتی سوسوی نوری را ببیند بعنوان اینکه اینجا شهر و منطقه ی مسکونی ا ست آنجا را بمباران می کنند  .

مردم شهر دزفول هم بعضی ها در حوالی شهر حواسشون به شهرشون بود ، بعضی ها هم در (شوادون=اصطلاحی دزفولی) حدود ده ، پانزده متر زیر زمین در حال استراحت بودند ، بسیجی های شهر هم بعضی هاشون گشت و نگهبانی می دادند بعضی هاشون هم خسته از کار در پایگاههای بسیج ، رفته بودند کمی بیاسایند من هم درمسجد جامع پاسبخش شب بودم. که ناگهان صدای مهیبی ، همراه با نوری قوی شهر را لرزاند و روشن کرد . آنهایی که تازه خوابیده بودند با وحشت از خواب بیدار شدند ما هم طبق معمول رفتیم پشت بام مسجد جامع که ببینیم چه خبر است  چیزی مشخص نبود بدو بدو از پله های مناره ی مسجد به بالای گلدسته های مسجد جامع دزفول رفتیم اطراف را نگاه کردیم در سمت شرق یعنی مسیر خیابان طالقانی دیدیم که شعله ها و گلوله های آتشینی به آسمان پرتاب می شوند  نمی دانستیم چه شده است .آیا عراق شهر را گرفته است ؟ آیا شهر در حال سقوط است ؟ آیا عراق موشک زده است؟ و یا.....جواب را هم درست می کردیم. با خود می گفتیم اگر عراق شهر را گرفته است پس چرا از سمت شرق. اگر موشک زده است  پس این گلوله های آتشینی که دهها متر به آسمان پرتاب می شود چیست؟

از مسجد بیرون آمدیم ، میدان امام خمینی را دور زدیم در مسیر خیابان طالقانی  رفتیم به طرف شرق دزفول ،  نزدیکی مسجد نجفیه رسیدیم آنجا غوغایی بود ، بوی آتش و باروت ، صدای شیون وضجه ،  صدای ماشین آتش نشانی ،صدای کمک کن  ،کمک کنِ مردم .

سؤال کردیم چی شده ؟ گفتند: موشک به پشت مسجد نجفیه و به کامیونی که پر از کپسول های گاز بوده اصابت کرده ،دقیقاً پشت  دیواری که بچه های بسیج مسجد خوابیده اند و الان هم امکان کمک رسانی به آنان نیست . اینجا بود که دریافتیم آن گلوله های آتشینی که از روی گلدسته های مسجد جامع  آنها را می دیدیم که بسوی آسمان پرتاب می شوند همانا کپسول ها ی گاز بوده اند .

واقعاً راهی برای نجات بسیجیان نبود بالاخره با کمک مردم و آتش نشانی و تمام شدن گلوله ها ی آتشین  ، آنچه شد که نباید می شد.

و اما نتیجه ی این عمل وحشیانه ی رژیم صدام  در دل شب  13 گل پرپر در مسجد نجفیه دزفول بود که مظلومانه جان سپردند و به فیض شهادت نایل آمدند.

هیچگاه یادمان نمی رود نظاره ی  پرواز 13 گل نجفیه از فراز گلدسته  مسجد جامع ، گلهای نو شکفته ای به نامهای :

محمود سعادتی زارع - غلامرضا سپهری - علیرضا غلامی -عبدالنبی اکبربنا - غلامرضا ملک - مرتضی صارمی نیا - غلامرضا صارمینیا - غلامعلی دیناروند - غلامعلی دزفولی - غلامحسین دستوری رزاز - مصطفی رجول دزفولی - علیرضا حلیم زاده - محسن افشارنیا

باز نشر در  : نشریه یالثارات و سایت قلم سپید

 منبع : وبلاگ چمدان آبی          راوی : محمد حسین درچین

شهید سلطانعلی طاهردناک ، بر فراز دستها تا آسمان

((شهید سلطانعلی طاهردناک ، بر فراز دستها تا آسمان))

     صبح روز پنج شنبه  8/12/1364 مسجد جامع دزفول مملو از جمعیت عزادار بود. تا دقایقی دیگر پیکرپاک و معطّر 33 شهیدگردان بلال از لشکر 7 ولی عصر(ع) که یک جا در ((اتوبوس شهادت))پس از عملیات والفجر 8 و در منطقه ی عملیاتی ، کنار رودخانه ی بهمنشیرِ آبادان به شهادت رسیده بودند به طرف شهیدآباد دزفول تشییع می شد.

    جمعیت مردم در حالیکه تابوتها بر دوششان بود در مسیر خیابان امام خمینی به راه افتادند هر کسی سعی می کرد از فیض تشییع تک تک شهیدان بهره ای ببرد ، با بیشتر شهیدان از نزدیک آشنا بودم . حتی چند شبِ قبل 3 ساعتِ تمام 3 نوارِ کاست از خاطرات شهید محمود دوستانی را که از این شهیدان بود ، ضبط کرده بودم ، اسامی شهیدان را که جلوی تابوتشان نصب شده بود یکی یکی می خواندم چند قدمی با آنان می رفتم فاتحه ای می خواندم و به دنبال پسر خاله ام می گشتم نمی توانستم او را پیدا کنم تا اینکه به پیچ شهیدآباد رسیدیم دیدم هیچ خبری نیست بسیار ناراحت شدم . عده ای دیگر را دیدم که جداگانه تابوتی بر دوششان است امیدوارانه نگاه کردم ، دیدم نوشته است ((سلطانعلی طاهردناک)) ناخودآگاه بر مظلومیت او گریه ام گرفت  ، بر یتیمی او ، بر حالات او، دستم را به هر زحمتی که بود به تابوت رساندم و باز زدم زیر گریه ، از حالات معنوی شهید چیزهایی به یادم می آمد که گریه ام زیادتر می شد.

  او را بر روی دوش  و در پرواز دستها با چشمان گریان تا مسجد شهیدآباد بردیم ، نماز میت را حاج آقا مدرسیان خواندند و سپس او را به سوی منزل ابدیش حرکت دادیم.

  در راه او را چند بار روی زمین گذاشتیم یکباره یادم آمد سلطانعلی یتیم است، به مردمی که بر سر و سینه می زدند گفتم : همه باهم بگویید و تکرار کنید که ((ای شهید بُوِه ندارَه)) یعنی (این شهید پدری ندارد که تشییعش کند و یتیم است).

آنقدر گفتم و گفتم و تکرار کردم که صدایم گرفت ، او را بر دستانمان بلند کرده روی قبر مرحوم آیت الله قاضی نماینده امام خمینی و امام جمعه ی فقید دزفول گذاشتیم. 

  لحظاتی سینه زدیم و دوباره حرکت بطرف مزار ، قبر آماده نبود بلاخره لَحد مهیّا شد.

 او را از تابوت بیرون آورده و در قبر قرار دادیم ،کفن را کنار زدند نگاه صورتش کردم ، صورتش سوخته بود. نگاه کردم دیدم که شهید ما سلطانعلی ، از ران به پایین پاهایش قطع شده و بدنش هم بر اثر اصابت راکت هواپیمای عراقی سوخته بود.

مادرش(حاجیه خانم طاهره معرف زاده) یعنی خاله ام را آوردند که وداع آخرین کند و برای آخرین بار از شهیدش خداحافظی نماید. مادرش به او نگاه می کرد و شیر مردانه  خطاب به او می گفت:

((پسرم منزل نو مبارک)) و مادرانه می گفت و می گفت: تا آخرین کلام که ((پسرم به خدا می سپارمت))

مادر شهید کناری رفت و شهید را بر بالشی خشتین خواباندیم – تلقین میت خواندیم- و برای همیشه خاک را در حفره ی قبرش ریختیم، فاتحه ای و...

او رفته بود و بر فراز دستها تا آسمان پرواز کرده بود ، نیازی به چشم و گوش و دست و پا نداشت و در یک کلام راحت شده بود ، راحتِ راحت.

و ما مانده بودیم با چشم و گوش و دست و پا که در ظاهر ،به زندگی ادامه دهیم.

ناراحتِ بر حال خویشتن بودیم ، فاتحه ای خواندیم و به شهر و غوغای شهری برگشتیم و آمدیم تا ببینیم که ما پس از او و 33 شهید(( اتوبوس شهادت))  راهشان را چگونه ادامه می دهیم ...... 

 

متولد1344**شهادت 1364/12/5***مزار در- شهیدآباد دزفول****

................................................................................

نظرات ارسالی دوستان در پست قبلی مربوط به شهید:

مهران موحدفر: فکر کنم شب قبل از پاتک 27 بهمن بود که در خط می گشتم به سنگرها سر می زدم. نزدیک آن گوشه خاکریز سنگر سلطانعلی بود و عبدالعلی پوریارقلی ( مویدی) . رفتم دقایقی توی سنگرشان . نیمه های شب بود. دیدم با هم دارند آرام گفتگو می کنند . گفتم شما که هنوز بیدارید. البته هیجکس در خط خواب نداشت. خدا رحمت کند این دو شهید را. هر دو با هم رفتند.

علیرضا زارع:خاطره زیبا و دردناکی بود ، با خواندنش اشک در چشمانم حلقه زد و بغضم ترکید و به یاد تشیع پیکرهای شهدای دزفول در دوران دفاع مقدس افتادم.
من در شب عملیات والفجر 8 مجروح شدم و در ادامه عملیات حضور نداشتم.
در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بستری بودم که خبر اتوبوس گردان بلال و شهادت تعدادی از رزمندگان و فرماندهان گردان بلال را شنیدم. خدا می داند که چه به سرم آمد ، انگار که تمام عالم روی سرم خراب شد. لذا توفیق حضور در تشیع پیکر مطهر شهدای اتوبوس گردان بلال را هم نداشتم.
خدا رحمت کند شهدای عملیات والفجر 8 و خصوصاً شهدای اتوبوس آسمانی گردان بلال را. شادی روحشان صلوات - یاحسین(ع)

علی موجودی: و من و نسل من ماندند تا بشنوند از آن روزها و فقط حسرت بخورند که چرا نبودند
ماندن برای خودش حکایتی دارد و رفتن نیز داستانی برای خودش
صحنه را خیلی زیبا توصیف کردید آنجا که فریاد زدید :
ای شهید بووه نداره
بغض کردم با خواندنش
آنها که زیر تابوت بودند چه بر سرشان آمده است خدا می داند
کاش دمی هم بین شهدا حرف ما باشد
کاش . . .

مهران موزون:

اکنون که این کامنت را می نویسم صدای هق هق گریه ام خانه را فراگرفته. اهل خانه جرأت نزدیک شدن به مرا ندارند.
می نویسم و زار می زنم.
نمیدانستم شما پسرخاله ی سلطانعلی عزیزم هستید.
چه جلسه ها و شبهایی که در فضای ملکوتی مسجد سید صالح مست از رفاقت با سلطانعلی بودم. درفضای مسجد برایم داداش بزرگه بود.
شهادت او گوشه ای ویژه از قلبم را برای همیشه سوراخ کرد.
من زمان شهادت ایشان اهواز بودم.
سلطانعلی یکی از خوش اخلاق ترین و جاذب ترین های سید صالح بود.
خاطره ات مرا ترکاند حاجی.
می خواهم اجازه دهی تا اولین باری که شما را دیدم با هم بر سر مزارش برویم.
می خواهم بیاد سلطانعلی شما را در آغوش کشم و ببوسم.
خدا حفظت کند آقای درچین.
تمنا می کنم باز هم از سلطانعلی بنویس
ببخشید ..گریه امانم نمی دهد.
یا حق

غلامرضا... :اين شهيد بزرگوار آدمي به تمام معنا خدايي و عرفاني بود كمتر صحبت ميكرد و بيشتر تفكر.. و به گمانم با آن سن و سال كم بار و بنه را براي پروازي آسماني بسته بود كه به آرزوي خويش نيز رسيد.. فكر كنم غير از شهادت هيچ چيز ديگر اين شهيد را راضي نميكرد.. يا ايتها النفس المطمئنه.............خشنودم به خشنودي خدا..هرچي خدا رضا بدهد همانست و رضاي من است. پيماني الهي و معامله اي از سر جان- تسليم به جانان.. به نام انكه جان و فكرت آموخت

..........................................................

منبع : وبلاگ (چمدان آبی) - راوی:محمدحسین درچین

   

شهید راه اسلام و آزادی عبده دُرچین معروف به (عبده سقا)

شهید راه اسلام و آزادی عبده دُرچین معروف به )عبده سقا(

 

شهید عبده دُرچین معروف به)عبده سقا(فرزند خدائی فرزند غلام فرزند حسین فرزند محمد به شماره شناسنامه 37801در روز شنبه هفتم خرداد ماه سنه 1277 خورشیدی((7/3/1277)) در دزفول و در خانواده ای مذهبی و از نظر سطح زندگی متوسط متولد شد.

شهید عبده دُرچین زندگی روزمره را در محله حیدرخانه ، به شغل جولاگری پرداخته و در بعضی مواقع هم برای رفاه حال مردم ، خصوص خانواده های مستنمد به درب منازل ایشان با مشکی که داشت آب می رساند از این جهت لقب(سقا) توسط مردم به او داده شد و در موقعی که برای گرفتنسجل(شناسنامه) و مشخص کردن فامیل یا نام خانوادگی به اداره ثبت احوال دزفول مراجعه می کند هنگامی که مأمور این اداره از او سؤال می کند که چه فامیلی را می خواهی و شغلت چیست ؟ او جواب می دهد : سقایی هستم که از رودخانه دز آب آورده و به مردم می دهم لذا مأمور اداره ثبت هم لقب (دُرچین) را به او می دهد.

شهید عبده سقا همسر مرحومه مغفوره نصرت دُرچین(صبیه ملا عبدالحسین معرف زاده) دارای دو فرزند پسر به نامهای حاج غلامعلی دُرچین متولد1311(والدبرادران دُرچین"محمدحسین ، علی و محمد") و مشهدی غلامحسین متولد 1325 (والد رضا و محمد) و چهار دختر به نامهای حاجیه خانم منور درچین(مادر شهید علیرضا سجادی پور"عادل ارند") ، حاجیه خانم هاجر درچین(مادر جانباز 50% علیرضا ساقی) حاجیه خانم مهین درچین(مادر شهید احمد پورگلیان) و حاجیه خانم طیبه درچین(مادر شهید محمدرضا مهدیان زاده) می باشد .

  ایشان در دوره ملی شدن نفت از یاران فداکار مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی(ره) و حضرت آیت الله سید مجدالدین قاضی و مرحوم دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت بوده و در تجمعات ضد رژیم ، جهت ملی شدن نفت شرکت می کرد که پس از شهادتش به دنبال پیگیری آیت الله قاضی ، از طرف آیت الله کاشانی و دکتر مصدق پیامهای تسلیتی به خانواده و فرزند ارشدش یعنی غلامعلی دُرچین تلگراف می شود که در نشریات آن زمان نیز به چاپ می رسد ، همچنین نماینده ای از طرف آیت الله کاشانی جهت ابلاغ تسلیت به دزفول اعزام شده و در منزل شهید حضور می یابد .

وی در بعد از ظهر روز چهارشنبه بیست و سوم بهمن ماه سال1330 هجری شمسی (( 23/11/1330)) و در جریان تیراندازی مستقیم مزدوران و عمال رژیم پهلوی به انقلابیون دزفول در محل فلکه یا میدان مجسمه ، میدان مرکزی شهر(امام خمینی فعلی) در سن 45 سالگی به شهادت رسید .

روزنامه اطلاعات:

سروان آثار رئیس پلیس همراه با عده ای از پاسبانان در صدد متفرق کردن جمعیت بر می آیند که مانع عملیات آنان شوند در این موقع شخصی به نام عبده سقا دستور گرفتن اسلحه رئیس پلیس را می دهد که در نتیجه تیر اندازی مأموران دولتی مرحوم عبده سقا به قتل(شهادت)می رسد.

 

در مراسم تشییع پیکر پاک شهید عبده دُرچین معروف به( عبده سقا) شهید راه اسلام و آزادی (پنج شنبه بیست و چهارم بهمن ماه سال1330 خورشیدی) مردم دزفول با تعطیلی شهر همه یکپارچه در این مراسم شرکت می کنند که مرحوم شاعر و روحانی روشن ضمیر حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدمحمدکاظم مجاب(متخلص به قدسی) در این مراسم به سخنرانی می پردازند و در مجلس ترحیم ایشان که در مسجد مرشدبکان(اباذر فعلی) در محله حیدرخانه برگزار شد حجت الاسلام انصاری یکی از مسئولین اداره ثبت احوال استان خوزستان به سخنرانی پرداختند .

لازم به توضیح اینکه پیکر شهید از دزفول به طرف قبرستان امام زاده رودبند(سلطان علی سیاهپوش رودبندی) که در آن زمان از شهر فاصله داشته است تشییع شده و تا اوایل انقلاب اسلامی ایران بر سر مزار ایشان بنایی(چهار طاقی) بر پا بوده و بحمد الهی الان مدفن آن شهید بزرگوار در مکان فعلی حسینیه ثارالله شهرستان دزفول قرار گرفته است .

گردآوری : محمدحسین دُرچین

سال حزبي در دزفول به روايت اسناد

نويسنده: غلامرضا دركتانيان

...يكي از درگيريهاي مهم بين حزب زحمتكشان و طرفداران جبهه ملي در دزفول در بعد از ظهر روز 23 بهمن 1330 اتفاق افتاد. در اين روز هوادارن «جبهه ملي» و «حزب زحمتكشان» كه دست به تظاهرات زده بودند،‌ درگير شده و فرماندار از پادگان تقاضاي اعزام يك گروهان جهت كمك به شهرباني مي نمايد. سرانجام مأموران شهرباني دخالت كرده، چون مردم به يكي از افسران شهرباني اعتراض نمودند، افسر مذكور تحريك شده و با اسلحه كمري خود به طرف مردم تيراندازي كرد كه در نتيجه اين اقدام دو نفر به نام هاي عبدالحسين پناهي و عبده سقاء (1) كشته و يك نفر زخمي شد .

همچنين اصناف دزفول در اعتراض به اقدامات خوانين در اداره پست و تلگراف تحصن كرده و در تلگرافي از دكتر مصدق و آيت الله كاشاني درخواست نمودند كه از ادامه هرج و مرج و درگيري در دزفول جلوگيري شود. در پي اين اقدام آيت الله سيد مجدالدين قاضي و آيت الله محمدعلي بيگدلي از روحانيون (2) سرشناس دزفول به نمايندگي از متحصنين و عموم اهالي دزفول طي تلگرافي به آيت الله كاشاني و دكتر مصدق تقاضاي تسريع در اعزام بازرس صالح و با كفايت براي رسيدگي به شكايات مردم نمودند. فرزند آيت الله كاشاني نيز در پاسخ به اين درخواست، متحصنين را به آرامش و حفظ نظم فراخوانده و قول مساعد جهت ايجاد هماهنگي براي حل مشكل اهالي دادند ...

 

-------------------------------------------------

1- مرگ عبده سقاء با گلوله مأمور شهرباني ضرب المثل مشهوري را در دزفول رايج نمود. اين ضرب المثل به فارسي به اين مضمون بود كه «از آنها بخور كه عبده سقا خورد» .

2- روحانيت دزفول به جز سيد مجدالدين قاضي و شيخ محمدعلي بيگدلي كه از مردمي كه در آن زمان در برابر ظلم خوانين به صف حزب زحمتكشان درآمده بودند حمايت مي كردند، بقيه چهره هاي مذهبي شهر در اين جريان به عنوان يك جريان سياسي وارد نشده و با عدم تمايل به دخالت در مسائل سياسي هيچ عكس العملي از خود نشان ندادند .

********************************************

منابع:

سایت راسخون- سال حزبي در دزفول به روايت اسناد- دکتر غلامرضا درکتانیان  

سال حزبي- دزفول در ملي شدن صنعت نفت - محمدرضا رادفر و عظيم محمودزاده

نشریه فرید دزفول

روزنامه اطلاعات 4/12/1330

 

منبع: وبلاگ چمدان آبی محمدحسین دُرچین

چمدان آبی (100)

(100)یکصدمین پُست به مناسبت سالروز آغاز بکار وبلاگ

چمدان آبی

چرا چمدان آبی؟ چمدان آبی چرا؟

از ابتدای آغاز به کار وبلاگ" چمدان آبی" با مدیریت اینجانب (محمدحسین دُرچین) بعضی از دوستان و خوانندگان و علاقه مندان این وبلاگ سؤال می کردند علت نامگذاری و وجه تسمیه "چمدان آبی" چیست؟

* و اما توضیح این بود که:  

چمدان آبی، همانطور که از نامش پیداست چمدانیست مانند دیگر چمدانها و رنگش هم آبی است ولی فرقش اینست که این چمدان چهل(40) ساله شده است و موقعی که درب آن را باز می کنی با تو سخن می گوید یعنی صدای رزمندگان و دوستانت را از طریق نوار کاستهای درون آن می شنوی و در آلبومِ آن، تصاویر و فیلم آنان را می بینی و در گوشه ای از آن هم لیست اسامی آنان را می خوانی و به خاطراتشان گوش می دهی.  

* و اینکه:

رنگ آبی دلیلی بر آسمانی و دریایی بودن است.

چمدان آبی من همان کیف قرمز رنگ حاوی صدای رزمندگان دلاور 8 سال دفاع مقدس است. 

چمدان آبی من همان کوله پشتی خاکی رنگ جبهه هاست. 

چمدان آبی شامل خاطراتی از شهیدان و رزمندگان دفاع مقدس، دلنوشته ها و موضوعات مختلف می باشد.

* به هر حال باید گفت: 

وبلاگ چمدان آبی برخاسته از سالها خاطره، دلنوشته، صدای رزمندگان، تصاویر شهیدان و فداکاری آزادگان و جانبازان دوران دفاع مقدس می باشد که برای ما و نسل های آینده گنجینه ای گران بها بوده و خواهد بود.

شما تا به حال چمدان آبی مرا ندیده اید، چمدان آبی من الان چهل ساله شده است. چمدان آبی ام را دوست دارم، چمدان آبی ام را خیلی دوست دارم، چمدان آبی ام را خیلی خیلی دوست دارم، چه کسی می گوید این چمدان، جان ندارد، چه کسی می گوید چمدان، روح ندارد، چه کسی می گوید چمدان، حرف نمی زند، چه کسی می گوید چمدان، خاطره ندارد، چه کسی می گوید چمدان، اوقات خالیت را پر نمی کند، چه کسی می گوید چمدان، انیس تو نیست و چه کسی می گوید چمدان، مونس تو نیست. با اجازه ی همه ی شما می گویم، چمدانِ آبی من جان دارد و روح، چمدانِ آبی من هم حرف می زند و هم خاطره می گوید و بالاخره چمدانِ آبی من انیس و مونس من است.

و اما بعد از چهل سال احساس می کنم  این چمدان مال دیگران هم هست، و می گویم اصلاً مال دیگران است. چرا که در آن تصاویر و فیلم، مصاحبه وگفتگو، اسامی و زندگینامه، شوخی و سر و صدای ایثارگران، خاطرات شهیدان، سخنان پدران و مادران آنان، جانبازان، رزمندگان، فرماندهان، روحانیون، یزله گیران،مداحان، کارکنان رادیو دزفول، گردان بلال، مسجد جامع و ....... همه را یکجا دارم.

* و اما دوست بزرگواری در باره وبلاگ  (چمدان آبی) برایم نوشت که:

چمدان آبی دزفول؛ گنجینه ی ارزشمندی است از حدیث زنان و مردان استوار و مقاومی که سمبل وقار و بزرگی هستند و مظهری از فداکاری. 
چمدان آبی دزفول؛ روایت صادق حماسه های ماندگاری است که در جهت اشاعه فرهنگ مقاومت و ایثار؛ اقیانوسی از دل های آبی دارد.
 
چمدان آبی دزفول؛ حکایت زخم های ناگفته ای است از خاطره های دور شده برای حافظه های زنگار گرفته.
 
چمدان آبی دزفول؛ قصّه ی چمدان هایی است لبریز از چشم و گوش. چشم برای دیدن زیبایی های زندگی از پنجره ی فرهنگ پایداری؛ و گوش برای شنیدن صدای قلب های پاک آبی دریایی.
 
چمدان آبی دزفول؛ راوی روزهای آتش و انفجاری است که چمدان چمدان؛ عشق را در بر می گرفت و به آسمان آبی شهرمان هدیه می داد.
 
چمدان آبی دزفول؛ چمدان آبی سفری است آسمانی. سفری تا سجده گاه یاران. تا معراج عاشقان و تا پرواز فرشتگان.
 
چمدان آبی دزفول؛ بوی خدا می دهد. همرنگ آسمان است. حال و هوای ملکوت دارد. پس فرصت را مغتنم بشمار و از آبشار زلال نوشته های آبی اش؛ دُر چین و جسم و جان را به صفا و تطهیر سپری کن.

چمدان آبی دزفول؛ فرهنگ ایثار و شهادت؛ مقاومت و مظلومیّت؛ حماسه و اصالت را تکثیر می کند.

 ( چمدان آبی دوست داشتنی تر خواهد شد البته با همکاری شما دوستان.

منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستم. )

 

دوستدار همیشگی شما و همیشه برادرتان "محمدحسین دُرچین"       

گردان حمزه - دزفول

سلام

یکصدمین پست وبلاگ ( چمدان آبی ) بعد از این پست خواهد آمد.

ان شاالله از فردا شنبه 26/10/1394 در سفر کربلا نائب الزیاره همه شما خوبان هستم. دعاگو . دُرچین

تاریخچه مختصری از گردان حمزه

 

" اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفاً کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوصٌ " صف4

   

گردان همیشه پیروز و قهرمان و در عین حال مظلوم و گمنام حضرت حمزه سید الشهدا(ع) در سال (1363) به فرماندهی شهید حمید صالح نژاد و فرماندهی گروهان ها به نام های شهید احمد نونچی شهید مسعود اکبری و شهید عزت الله حسین زاده و برادر رحیم  پارسافر و جمعی از بچه های دلیر و رزمنده دزفول همراه شهید صالح نژاد بعنوان کادر اصلی گردان و نیز با همراهی بچه های شهرستان  دلاور خیز اندیمشک شکل گرفت(به نقل: این گردان همان گردان یاسردر عملیات رمضان و یا قائم در عملیات خیبر است که بعداً به گردان حمزه تغییر نام یافت) اولین ماموریت گردان حمزه در همان سال یعنی(1363) و پدافندی منطقه چزابه بود و بعد از آن شرکت در عملیات بدر و اوج هنر نمایی دلاور مردان گردان حمزه در عملیات والفجر8 بود که با شجاعت تمام خط دشمن بعثی را شکستند و سردار اروند شهید حمید صالح نژاد بهمراه تعداد زیادی از یارانش در کرانه اروند رود  و در ساحل فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.

 

برگرفته از کتاب: یزله

منبع:وبلاگ(چمدان آبی)محمدحسین درچین

 

 

گردان عمار - دزفول

تاریخچه مختصری از گردان عمار

 

"وَ مَن یُقاتِل فی سَبیلِ الله فَیُقتل أو یَغلِب فَسَوف نؤتِیه اجراً عَظیما" نساء/74

 

گردان ضدّ زره عمّار، قهرمان عرصه ی سال های دفاع مقدس در اواخر سال 1360 تشکیل شد. این گردان نماد حضور دلاور مردان و صف شکنان دزفول و حومه بود که با شرکت فعال در سیزده عملیات بزرگ و کوچک، تاثیرگزار و فراموش ناشدنی گردید. گردان عمار، گردان ایثار و عشق و معرفت بود، شور شگفت شهادت به ویژه در عملیات های فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، خیبر، بدر، والفجر8، کربلای 4 و 5، در مناطق غرب کشور زبان زد و تحسین برانگیز و مثال زدنی است.

خلوص و پاکی، عشق و ایمان، گذشت و ایثار، شجاعت و دلیری و عزت و سربلندی در وجودشان موج می زد. رزمندگان سلحشورش با رجزهایی، اعتقادی، عاشورایی و با دلی سرشار، از عشق و ایمان حماسه های بزرگی آفریدند.

یاد شهدای پاکباز و مخلص و عاشورایی آن، جاودانه و راه روشن آسمانیشان آشنای گام سالکان و رهنوردان صراط مستقیم معرفت ولایت باد. یکی از فرماندهان دلاور و خستگی ناپذیر این گردان در طول دفاع مقدس حاج محمدرضا صلواتی است که یادش و نامش ذکر زبان بر و بچه های خوب گردان  خط شکن عمار می باشد.

برگرفته از کتاب:یزله

 

منبع:وبلاگ(چمدان آبی)محمدحسین درچین

گردان بلال - دزفول

تاریخچه مختصری از گردان بلال

 

"اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفاً کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوصٌ"  صف4

گردان بلال میعادگاه زبده ترین و شجاع ترین فرزندان پایتخت مقاومت ایران شهر مقاوم دزفول بود. هسته اولیه گردان بلال از همان روزهای آغازین شروع جنگ تحمیلی و در مناطق صالح مشطط(شهدا) و کرخه شکل گرفت.

گردان قهرمان و حماسه ساز بلال در آبان ماه 1360 قبل از عملیات پیروزمندانه ی طریق القدس با حضور دلاوران بسیجی و پاسدار شهرستان دزفول به طور رسمی تشکیل شد و با شرکت در عملیات فتح بستان حضور مقتدرانه خویش را در صف اول گردان های خط شکن اعلام کرد. این گردان به زودی با روحیه بالای فرماندهی و پرسنل گردان، خود را برای شرکت در عملیات های آفندی آماده نمود و در عملیاتهای مهمی چون طریق القدس (آزاد سازی شهر بستان و دشت آزادگان)، فتح المبین (آزادسازی مناطق شمال غربی استان و سایت چهار و پنج)، بیت المقدس (آزاد سازی شهر خرمشهر)، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر1، خیبر، بدر، والفجر8، کربلای 4، والفجر10 و بیت المقدس7، به عنوان یکی از گردان های خط شکن، نقش عظیم و مؤثر در شکستن خط اول دشمن ایفا کرد.

در عرصه های مختلف گردان ها را افرادی شجاع و عارف ، با تقوا و با صفا و صمیمیت فرماندهی می کردند که فرماندهان گردان بلال همیشه از دیگر فرماندهان ، شاخص تر و متمایز بودند.

گردان بلال را یکی از گردان های خط شکن و پیروزمند عرصه های مختلف عملیاتهای رزمی در مناطق دشتهای خونین جنوب و مناطق کوهستانی غرب و مناطق پدافندی و مأموریت های آبی-خاکی می شناختند.

گردان بلال را از بدو شروع تا پایان جنگ بیش از 4000 (چهار هزار)نفر نیروی اعزامی از شهرستان دزفول همراهی نمودند که تعداد 390(سیصد و نود) نفر در عملیات های مختلف ، به درجة رفیع شهادت نائل شدند (در عملیات طریق القدس  49 شهید، در عملیات فتح المبین 39 شهید، در عملیات بیت المقدس 72 شهید ، در عملیات رمضان 8 شهید، در عملیات والفجر مقدماتی 34 شهید، در عملیات خیبر 14 شهید، در عملیات بدر 33 شهید، در عملیات والفجر هشت 66 شهید، در عملیات کربلای چهار 47 شهید، در عملیات والفجر ده و بیت المقدس هفت 20 شهید ) و علاوه بر آن  تعداد زیادی مجروح و جانباز و تعدادی دیگر کماکان به عنوان رزمنده در عرصه های مختلف جامعه فعالیت دارند و بعضاً با گردان نیز ارتباط مستقیم دارند.

سیدالسادات و سیدالشهدای گردان بلال سردار سید جمشید صفویان بود که در پست فرماندهی گردان در عملیات کربلای 4 به فیض شهادت نایل گردید. 

 گردان بلال ، شیردلی و دلاوری فرماندهانش، بالاخص سردار دلاور ، دوست داشتنی و خستگی ناپذیر  یعنی حاج عبدالحسین خضریان را هرگز فراموش نکرده و نخواهدکرد.

گردان بلال اکنون نیز با حفظ ارتباط با نیروهای بسیجی خود و حفظ آمادگی رزمی، به عنوان یکی از مقتدرترین گردانهای نیروی زمینی سپاه پاسداران، آماده انجام رهنمودهای مقام معظم رهبری و فرماندهی محترم کل قوا می باشد.

 

برگرفته از کتاب: یزله

 

منبع:وبلاگ(چمدان آبی)محمدحسین درچین

انعکاس در:مهاجرپلاس

صلواتی برای صلواتی

صلواتی برای صلواتی

در ثواب صلوات ، روایات متعدده وارد شده است مثلا اینکه اگر صلواتی هدیه به رسول مکرم اسلام(ص)نمایی خداوند هزار صلوات نثارت می نماید .

شنیدن رفتن یاران برای همراهان سخت است و دیدن رفتن همراهان برای یاران سخت تر .

سخن از خانواده ای صلواتی است ، خانواده ای آسمانی در زمین .

سخن از فرزندانی صلواتی است و سخن از پدر و مادری صلواتی .

در محله ما سالهای سال است که خانواده صلواتی زاده حضور دارند .

پدری به نام حاج یوسفعلی و پسرانی به نام محمدرضا ، عبدالرحمان ، علیرضا ،مسعود و منصور

جنگ تحمیلی عراق بر ایران اسلامی در نیمه دوم سال 1359 آغاز می شود مردم هم همه آماده نبرد با دشمن می شوند . حاج محمدرضا صلواتی زاده در طول جنگ فرمانده بهشتی گردان عمار از دزفول می شود  و یارانش به گرد او جمع می شوند و می شوند گردان خط شکن .

و به دنبال او برادرانش نیز وارد میدان نبرد می شوند ، حاج یوسفعلی پدر این خانواده پس از اعزام فرزندانش خود نیز تصمیم رفتن به جبهه می گیرد و اما موقعی که از او سؤال می شود که فرزندانت در جبهه هستند و حضور شما در کنار خانواده مفید فایده خواهد بود جوابش اینست که هر کس وظیفه خود را انجام می دهد من هم احساس تکلیف می کنم که در جبهه باشم و می رود و به عنوان نیروی رزمی در جبهه حضور پیدا می کند .

روزگار می گذرد و در طول جنگ دو تن از فرزندانش علیرضا و عبدالرحمن به فیض شهادت می رسند و دیگران هم منتظر شهادت.

تا اینکه پس از گذشت سالیانی از اتمام جنگ پسر ارشدش سردار دکتر حاج محمدرضا صلواتی زاده ، فرمانده گردان عمار و یادگار جنگ  ، خدایی می شود و به خیل شهیدان و برادرانش می پیوندد .

و اما حاج یوسفعلی صلواتی زاده می بیند رفتن علی اکبرهایش را و صبر می کند . ولی کوه هم که باشد او را در تحمل،  اندازه ایست و اما در آخرین مراسم روضه اش در منزلش آخر ماه صفر از خداوند چه خواسته است نمی دانم و نمی دانی ولی دعایش هر چه بود اجابت شد و رفت .

در رفتن خداییش صلواتی بر صلواتی و صلواتیان .

 

نفر سوم سمت راست ابوالشهیدین حاج یوسفعلی صلواتی زاده

منبع : وبلاگ (چمدان آبی) محمدحسین درچین

یار مسجدی ، یار حوزه ای ، یار جمعه ای

یار مسجدی ، یار حوزه ای ، یار جمعه ای

سخن از بسیجی مخلص و مدافع حرم زینبی "شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی "است .

مسجد امام حسن عسکری(ع) و جلسات قرآن و پایگاه مقاومت آن یکی از فعالترین و بهترین مساجد ، جلسات و پایگاههای بسیج دزفول ، دیار مقاومت است .

آنان که این مسجد را رفته اند و در آنجا نمازی خوانده اند و با بچه هایش از نزدیک بوده اند آن را می شناسند و سابقه مبارزاتی و جهادی جوانانش را می دانند .

آنگاه که خون نگار رادیو دزفول و مسئول جلسات مسجد " شهید غلامرضا عارفیان"دست بچه های محله را گرفته و به مسجدشان می برد و مشق قرآنشان می داد .

 و آنگاه که دلاور نامی و فرمانده غواصان گردان بلال "شهید محمود دوستانی دزفولی " یلان و رزمندگان را مشق جنگ و نبرد و دفاع می داد .

و آنگاه که "شهید جمال قانع"یزله خوان خوش صدای مسجد بر دوش رزمندگان فریاد الیوم یوم الافتخار را سر می داد و سلحشوران را در شهر و جبهه به شور و شوق و وجد می آورد .

بودند بچه هایی پنج شش هفت هشت ساله که همراه پدران و یا برادرانشان به این مسجد می آمدند و این مناظر را می دیدند و به خاطر می سپردند .

می دیدند اعزام نیروها را ، می دیدند حضور انبوه بسیجیان در مسجد را و می دیدند ورزش و نرمش و دوی صبحگاهی را در سطح خیابانهای اطراف مسجد .

و بعدها که بزرگتر شدند باز هم دیدند حرکت هیئت بزرگ عزاداران مسجد امام حسن عسکری(ع) را در مسیر عصر عاشورای دزفول و مداحی حاج صادق آهنگران و دیگر مداحان را .

اصلا این بچه ها با همین چیزها بزرگ شدند ، نمازشان را خواندند و بعدا یکی از آنها شد .

(( شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی ))

  و اما بعد ، سید مجتبی به خاطر علاقه ی خدائیش کلاس و دوره دید و وارد حوزه حمزه سیدالشهدا(ع) از ناحیه مقاومت سپاه دزفول شد و در فرماندهی عملیات این حوزه و گردان واکنش سریع بیت المقدس در امنیت شهر و شهروندانش بسیار کوشا بود و همچنین یار عزیزی بود برای دوستانش در حوزه حمزه که هیچگاه یادش را فراموش نمی کنند و نخواهند کرد .

(( شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی )) یار نمازجمعه دزفول در مصلای امام علی(ع) هم بود روزهای جمعه نیروهایش را برای امنیت ، حفاظت و حراست به مصلی می آورد و آنان را به خوبی فرماندهی و راهبری می کرد .

و اما (( شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی )) همانطور که می خواست و دوست می داشت در انتخابی جانانه و مخلصانه به دفاع از حرم عمه سادات روی آورد و شد یکی از یاوران و مدافعان

حرم حضرت زینب کبری(س)

 

منبع : وبلاگ(چمدان آبی)محمدحسین درچین

انعکاس در : میثاق

مزد عزاداری

مزد عزاداری

گدایی هم رسم و رسومی دارد . گدایی ، خود هم یک عالمی دارد .

سائل بودن را هم شوقیست و دست دراز کردن نزد 14 معصوم (ع) را ذوقی .

آنگاه که کاسه و پیمانه ات خالی باشد و کریم از کرمش آن را پر کند .

و آنگاه که کریم آنقدر ببخشد که از کرمش ندانی بخندی یا گریه کنی چقدر زیباست .

آری این را باید گفت که :

مردم دزفول " حسینیه " همانند سایر بلاد و نقاط ایران اسلامی دل داده سرورشان اباعبدالله الحسین (ع) هستند و همانند همه شیعیان جهان نام حسین(ع) را که می شنوند اشک از بصر و دیدگانشان سرازیر و جاری می شود .

بعضی و یا به جرأت می توان گفت تمام مساجد ، حسینیه ها ، هیئت ها و تکایا در دزفول چند ماه قبل از آغاز ماه محرم خود را آماده برپایی عزای حسین(ع)می کنند . مداحان و ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت(ع) آماده می شوند و شاعران و نویسندگان عاشورایی این شهر نیز مهیّا می گردند .

مسئولین هیئت ها ، امور مربوط به تعمیرات اساسی و جزئی ، سیستم صوتی ، بانیان روضه ها و تدارکات و نذر و نذورات را پیگیری و فراهم می کنند تا اینکه عزای حسین(ع)را به بهترین وجه ممکن و مخلصانه انجام دهند حتی بعضی از بچه ها ، نوجوانان و جوانان دو سه هفته قبل از شروع محرم الحرام ، خیمه ها را بر پا نموده و تکیه ها را نصب می نمایند و عَلمِ حضرت اباالفضل العباس قمر بنی هاشم(ع) را لباس سیاه  و گاه سفید و گاهی سبز می پوشانند .

یکی از ویژگیهای مردم دزفول برپایی روضه های مردانه و زنانه بصورت یک شبه ، سه شبه ، پنج شبه ، ده شبه ، ماهیانه و بلاخره سالیانه در مساجد و حسینیه ها و خصوص در منازل است که بعضی از این روضه ها در صبح زود و یا بعد از ساعت 8 صبح و برخی هم ظهر ، عصر و یا شب برگزار می شود.

و اما در این مراسم روضه خوانی گاه زیارت عاشورا خوانده می شود و گاهی هم دعای توسل را قرائت می کنند و در ادامه هم روحانیون و مبلغین به وعظ و خطابه پرداخته و مداحان و ذاکران هم در سوگ امام حسین(ع)و یاران شهیدش با نوحه خوانی مجلس عزای حسین(ع) را گرم کرده و شور می دهند .

و اما پس از برگزاری تاسوعا و عاشورای بی نظیر در دزفول و دو ماه مراسم روضه خوانی و عزاداری در این شهر ، متن نوحه ها همراه می شود با درخواست مُزد عزاداری از حضرت فاطمه زهرا(س) و در پایان هم  اهل منبر امام حسین(ع) با همراهی بانیان و مستمعین و سوگواران حسینی ، همه یک صدا و با هم در حالی که به سر و سینه می زنند فریاد بر می آورند که :

ما مزد عزاداری از فاطمه(س) می خواهیم

ما مزد این دو ماهه از فاطمه(س) می خواهیم

ما شفای بیماران از فاطمه(س) می خواهیم

ما ظهور حجت(ع)را از فاطمه(س) می خواهیم

 درب خانه حضرت فاطمه زهرا (س) مسجدالنبی - مدینه منوره

منبع : وبلاگ چمدان آبی ( محمدحسین دُرچین )

از  چذابه  قدم  قدم  تا  کربلا

 

از  چذابه  قدم  قدم  تا  کربلا

و اینجا (چذابه) که نه (جذّابه) است...

در شعر و یا ضرب المثلی گفته اند و آورده اند که :

" شنیدن کی بود مانند دیدن "

و اما  هنگامی که در مرز  چذابه حضور پیدا می کنی  و می شوی خادم الحسین (ع) و در خدمت زوار الحسین (ع) ناخود آگاه می گویی :

" نوشتن کی بود مانند دیدن "

و شما بیننده و خواننده گرامی و ارجمند هم ممکن است بگویی :

و " خواندن کی بود مانند دیدن "

به هر حال و به هر دلیل مراسم اربعین ، رنگ و رخساره ای متمایز دارد آری این روز ها لنز دوربین ها معمولا به سمت خیل عشاق حسین(ع) است و خواستم خاکی بودن خدام الحسین(ع) را به تصویر بکشم...

اینجا همه خادمند ، فقط نوعش متفاوت است . جوانی برومند طبقی خرما روی سرش در آفتاب سوزان روز و یا سرمای استخوان سوز شبهای چذابه درخواست می کند که از او خرما به تبرک برگیرند ، دیگری با درچه سرهنگی و یا  فقط یک پا ، کفش واکس می زند و گوشه ای دیگر عزیزی پای خسته زائری را ماساژ می دهد و آن یکی ساعتهاست که خوابی به چشم ندیده و طعام عاشقان را مهیا می کند...

 

اینجا جاذبه اش خیلی قوی است...

اینجا از تو اندک حرکتی نیاز است و حسین در جا برکتش را می دهد  و آن هم چند برابر و بدون هیچ منتی .

اینجا اگر عاشق باشی ، نمی توانی جلو گریه هایت را بگیری و!!...

 مثل خیلی ها که قلبشان اندکی تکان خورد و هوای چشمشان ابری شد و حسین خریدار باران دلشان شد...آه...

به هر حال فرصت و توفیقی نصیب شد خادم زوار الحسین(ع) باشیم و بر این توفیق شاکر .

 

منبع : چمدان آبی(محمدحسین درچین)

انعکاس در سایت : دز ان ان و انصار حزب الله

لیست برنامه ها و اسامی کارکنان رادیو دزفول

لیست برنامه ها و اسامی کارکنان رادیو دزفول

اینجا دزفول است صدای جمهوری اسلامی ایران

به مناسبت سی و پنجمین سال افتتاح رادیو دزفول (آبان ماه 1359)

و اما به مناسبت سی و پنجمین سالگرد افتتاح رادیو دزفول به نظر رسید که ردیف کنم همه برنامه های تولیدی رادیو دزفول را که در طول این مدت به روی آنتن AM , FMرفته اند و اسامی کسانی که  به نحوی از انحا در اجرای این برنامه ها  به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مؤثر بوده و نقش داشته اند .

لازم به توضیح اینکه در ذکر نام برنامه ها و اسامی فقط ترتیب حروف الفبایی در نظر گرفته شده است .

برنامه های تولیدی

 آسمانی ها آش ورشون - آفتاب حزن(شهادت امام حسن مجتبی(ع) -آفتاب فقاهت(شخصیت شیخ مرتضی انصاری)- آوای آوان آوای دز آوای زندگی - ارتباط با مسئولین - اشک سرخ افتتاح رادیو دزفول(ویژه برنامه هفدهم آبان ماه) الف دزفول(ویژه برنامه روز دزفول) انتخابات(ویژه برنامه) اولین زائر(اربعین و جابر انصاری) با متقین(رمضان 1382) بامدادان (1377-1378) بانگ انقلاب - بخش خبری(شامل اخبار رادیویی و تلویزیونی) بر بال ملائک بشارت وحی(1379-1380 ) بنگ پسین بهارانه (1379) پسین همدلی پیام جبهه پیمان خاتم(رحلت پیامبر(ص) به سوی سلامت(گفتگوی پزشکی) پیام دز - پیام و نوا  - تحویل سال نو(ویژه برنامه) توصیف غدیر(1390) جمعه انتظار جمعه رهایی(روز قدس) حماسه مقاومت(روز دزفول) -  خلوتگه راز در شهر دعای عرفه(نهم ذی الحجه) دو رکعت انتظار (نیمه ماه شعبان) دعای کمیل راهیان خط سرخ شهادت راهیان دیروز ، هادیان امروز (ویژه دفاع مقدس و معرفی شهدا)روز دزفول(ویژه برنامه چهارم خرداد) رویش(جوانان مخترع) روی خط اینترنت ره یافتگان وصال زمزم فیض(ماه رمضان 1382)- زیارت وارث(آیت الله قاضی) ساعت جوونی - پاسداران (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سپیده انتظار سحرخیزان(ماه مبارک رمضان) سرچشمه نور سروش صبحگاهی سُزِ واری سلام بر بهار - سی تندرستی(گفتگوی پزشکی)- شام غریبان(ویژه برنامه شهادت حضرت علی(ع) و روز عاشورا شهادت امام حسین(ع) شبهای قدر(ویژه برنامه) صبح بخیر همشهری صدای جوان - ضیافت آسمانی(ماه مبارک رمضان) عصرانه(با موضوعات روزانه1380-1379-1378)  عصر عارفان عطر یاس(ایام فاطمیه) فرهنگ مردم دارالمؤمنین فصل پاداش(عید فطر) - کاروان عشق(ورود ضریح امام حسین(ع) به دزفول کوچه های رستگاری(اجرای نمایش های رادیویی بر اساس قصه واقعی زندگی افراد) کلمجور(مردم و مسئولین) گلبانگ آزادی(ویژه دهه فجر) لحظه های استجابت لحظه های همراهی مناجات شعبانیه میعاد با شهیدان) -  ندای جمعه نسل انقلاب(ویژه کودکان) نسیم مهر  - نسیسم وصل(امام زمان(ع) - نغمه های آسمانی  نوای دلنشین همراه با مساجد(معرفی مساجد) یک شهر ،دو جبهه(دفاع مقدس)

اسامی خانواده بزرگ رادیو دزفول

غلامحسین آژند رضا آژینه(تهران)- سیدمحمدحسن اخلاقی- محمد اشعری- حسن اطمینان زاده - سیدمحمدعلی امام(مرحوم) - مرتضی امیدیان - احمد ایازی- محمدصادق بادروج - الهام باقرباغبانی - علی اکبر بامشاد - مهدی بشیری خوزستانی هادی بصیری پور - علی بنوره- لیلا بهرام زاده - ...  بهزادی(کیش)- علی بهشتی آبرو - ناصر بهمنش فر -  ... پدرام - مسعود پرموز - محمدرضا پوررکنی- مجتبی پورعطار- محمدرضا پورفلاطون - محمد ترابی کیا(قنداق سازان) - حسنعلی توحیدی اصل - مهدی توحیدی اصل - پرویز جدیدزاده - عیسی جعفری- علیرضا چرخ آبی- حسین چوبین - لیلا حسن پور - محسن حقانی- حسین حقیقی- مصطفی حیاتی رکنی(مرحوم) - خانم ... خلقتی - مهدی خواجه دزفولی  عبدالکریم خیامی(تهران) - بهروز دارایی - محمدحسین دُرچین - بهمن دلدار - رحیم دوستانی دزفولی - عبدالمحمد دهواری - حسن رجایی(هلیلی)- احسان زرشناس-احمد زرشناس- وحید سالاری - عبدالرضا سالمی نژاد - غلامحسین ستانی - رضا سلمان خاکسار - خالد احمد سیفی (عرب زبان)- غلامرضا شافعی - عبدالکریم شریعت منش- محمدحسین شکوری نیا - مصطفی شکوهنده - مهدی شکوهنده - مسعود شلیلیان - مجید شمسایی(اهواز) -مهدی شهیان زاده - حمیدرضا صادق خانی -  سیده مرضیه صادقی خیاط - محمدرضا صابرزاده - عبدالرضا صابرزاده(مرحوم )- محمد(علی) صادقی نساج - عباس صالح پور(صالحی)- علی صالحی زاده عزت اله ضرغامی(تهران)- ماشاالله طاهری - محمدحسین طهماسبی- سیدحسن طبیب سیدمحمدعلی طبیب(اهواز)- غلامرضا عارفیان(شهید) - محمدهادی عارفیان - علیرضا عراقی اهوازی - علیرضا عصاره -  محمدرضا علیخانی - جهانبخش عیدی گماری - سیدمهدی غفاری(شهید) مهدی غفوری نژاد - احمد فرجاد (دل زنده)- عطا فرجاد - حسین قانعی- حجت قریشی - سیدرضا قریشی مدینه -  مجتبی قمر - مسعود قمر - سعید کاسب زاده-سیدعنایت اله کاظمینی سیدشاهمیر کاظمینی(تهران)- سیدمهدی کاظمینی(تهران)- سعید کامجو - منصوره کردی(بابایی) - محمدحسین کرمی- محمد رضا  کرمی (زاده کرنی)- محمدعلی کشتزار - محمدعلی کوره دزفولی- عظیم گلابکش- حسین گلستانباغ - محمد لطفی - عظیم ماهوتی -  محمدحسن محبوبی فر - جواد محمدی زاده- عبدالمحمد محمدی فر(مرحوم) - ماشاالله مقامیان زاده - محمدهادی مقدسیان - عبدالامیر مطیع رسول - عبدالعظیم مطهری نژاد - بهزاد مقدسیان- محمد منسوجیان - صفرعلی مهدوی فرد - محمد مهرپویان - منوچهر مهدی پور(سرلک)- مهناز نانا زاده - محمد نظربیگی- محمود نظربیگی- محمد نظرزاده زارع -  بهرام هاتف نیا -  احمد همه دان-  منصور یزدانی -  نظام  ...

کارشناسان و اساتید اهل قلم در برنامه های رادیو دزفول

حجت الاسلام  و المسلمین سیدمحمدعلی قاضی(امام جمعه دزفول)

 کارشناسان مذهبی  حجج اسلام  :

مرتضی بیگدلی - ترابی زاده  -  روضه سرا - محمدرضا زارع سجادی تبار  مسعود صلواتی زاده فیض الاسلام  - مصطفی کرمی نژاد میری  علی راجی

  کارشناسان :

دکترمرتضی  بدخشان  دکترحسین  پوربختیار -  استاد عبدالرضا حسن پور - استاد محمد حسین حکمت فر مهندس محسن ریاضی   - دکترحبیب اله سعد  - دکتر محمدرضا سنگری - استاد محمد حسن عرب-استاد  غلامحسین شاحیدر(مرحوم)- دزفولی- دکتر محمدصادق محقق - سید محمد منتظری -

عوامل برنامه ساز(نسل انقلاب)

تهیه کنندگان : شهید سیدمهدی غفاری و محمدحسین درچین

صدابردار و انتخاب موزیک : علی بهشتی آبرو

 

گویندگان نوجوان برنامه (نسل انقلاب)

کیان خوشبخت   - مهدی صفایی -  علی وائلی          

قاریان نوجوان قرآن در برنامه ( نسل انقلاب)

برنامه نسل انقلاب در دوران دفاع مقدس برای کودکان و نوجوانان پخش می شد .

عبدالحسین امین  - محمد باصداقت -  مسعود پرموز - حسن رضا خادم رسول- عبدالحسین خبری(شهید)  - مهدی خدادادی- عطاالله خلفی - علی خواجونی - عباس سخاوت - غلامحسین سفید زاده علی سعد(شهید) - غلامحسین صنیعی(مرحوم)-مسعودعطاران(مرحوم)-  محمد عطرباغکار - عبدالحسین عندلیب - بهروز عیدیان- ... کوپایی

نیروهای انتظامی  و امنیتی شهرستان دزفول مستقر در رادیو که درحفظ و امنیت فعالیت داشته اند.

 

 

منبع : وبلاگ (چمدان آبی) محمدحسین درچین - آبان ماه 1394